جدول جو
جدول جو

معنی کین آور - جستجوی لغت در جدول جو

کین آور
(تَ خِ / خَ / خُ)
بهادر. غضبناک و جنگجو. (ناظم الاطباء). جنگاور. جنگجو. رزم آور:
و دیگر از ایران زمین هرچه هست
که آن شهرها را تو داری به دست
بپردازی و خود به توران شوی
ز جنگ و ز کین آوران بغنوی.
فردوسی.
ستاره شناسان و دین آوران
سواران جنگی و کین آوران.
فردوسی.
به چین و به ماچین نمانم سوار
نه کین آوری از در کارزار.
فردوسی.
نه شمشیر کین آوران کند بود
که کین آوری زاختر تند بود.
سعدی.
رجوع به مدخل بعد شود، انتقامجو:
به سلم و به تور آگهی تاختند
که کین آوران جنگ برساختند.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینه ور
تصویر کینه ور
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، پرکین، کینه کش، کینه خوٰاه، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نان آور
تصویر نان آور
کسی که زندگانی زن و بچۀ خود را اداره می کند، سرپرست خانواده، نان بیار، کسی که برای خانواده ای نان ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود، آنچه ضرر برساند، زیان آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزن آور
تصویر حزن آور
حزن آورنده، غم انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جنگاوری. جنگجویی. رجوع به مدخل قبل شود، انتقامجوئی. خونخواهی:
میان ار ببستی به کین آوری
به ایران نکردی کسی سروری.
فردوسی.
وگر بازگونه بود داوری
که شه میل دارد به کین آوری.
نظامی.
کرم کن نه پرخاش و کین آوری
که عالم به زیر نگین آوری.
سعدی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال. (ناظم الاطباء). جنگیدن. نبرد کردن. رزم آزمودن:
دل کینه ورشان به دین آورم
سزاوارتر زآنکه کین آورم.
فردوسی.
اگر پیل با پشّه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
(از العراضه).
، انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ)
کمین دار. آنکه کمین می سازد و در کمین می نشیند. (ناظم الاطباء). خداوند کمین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین و کمین آوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین توز
تصویر کین توز
انتقام گیرنده منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان آور
تصویر نان آور
سرپرست خانواده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه ور
تصویر کینه ور
بدخواه و بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کید آوری
تصویر کید آوری
مکاری حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار آور
تصویر کار آور
کاردان، مطلع: (بشد دایه و خواند کار آوران مهندس تنی چند زیرک سران) (یوسف زلیخای قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین آوردن
تصویر کین آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کید آور
تصویر کید آور
مکار، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
این جور چنین اینچنین. یا که این طورخ در موردی گویند که خبر یا مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزن آور
تصویر حزن آور
صاحب حزن: (قیافه حزن آور دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین آوری
تصویر دین آوری
پیامبری، رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان آور
تصویر نان آور
((وَ))
سرپرست خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کید آور
تصویر کید آور
((~. وَ))
مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از این طور
تصویر این طور
((طُ))
چنین، اینچنین
که این طور: در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از این طور
تصویر این طور
اینگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
مضر
فرهنگ واژه فارسی سره
روانگردان، سکرآور، مکیف، نشئه زا
متضاد: خماری زا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
Pernicious, Detrimentally, Harmful, Noxious, Prejudicial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
de manière nuisible, nuisible, nocif, pernicieux, préjudiciable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
вредно , вредный , ядовитый , пагубный , пагубный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
schädlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
шкідливо , шкідливий , шкідливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
szkodliwie, szkodliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
有害地 , 有害的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
de maneira prejudicial, prejudicial, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
in modo dannoso, dannoso, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
de manera perjudicial, perjudicial, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی